وقتی اردیبهشت میشودحس عجیبی به آدم دست میدهد.زمین، زمین دیگریست؛هوا، هوای دیگریست!حتی باران هم حال دیگری دارد...انگار در دنیای تازه ای پا گذاشته ایم.کسی چه میداند؟!شاید اردیبهشت، تکه از بهشت باشدکه قرن ها قبل از آسمان هفتم،به زمین افتاده است. + نوشته شده در شنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 11 AM توسط حسن | تنهاترین تنها ...
امان از این اردیبهشتکه تمام قندهای نخورده را در دلِ من آب می کندکه انگار اصلا عاشقمکه انگار تو اینجایی و من بی خیال تمامِ این خستگی های روزگارمکه انگار تو خبر از شکوفه ها آورده ایکه انگار تو در گوشم صبح یک روزِ اردیبهشتی گفته ایبیدار شو جانم، اردیبهشت است... + نوشته شده در چهارشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 4 PM توسط حسن | تنهاترین تنها ...
تمام شد ؛اردیبهشتی که بوی نابِ باران و شکوفه می داد ،ماه بهشتیِ بینظیری که با همه ی ماه ها فرق داشت ما می مانیم و خیابان هایی ؛که دلشان برای مهربانیِ ابرهای بهاری، تنگ می شود ،برای نازدانه ی دل نازک فصل ها ،که صدای هق هق شبانه اش ؛توی گوش کوچه های شهر ،تا همیشه خواهد ماند ...اردیبهشت تمام می شود ،و این خیابان ها ؛تا رسیدنِ پاییز ،بغض گلوگیرشان رابا دو جرعه آفتاب ؛قورت خواهند داد ... + نوشته شده در شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 4 PM توسط حسن | تنهاترین تنها ...